نائیریکانائیریکا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

مامان روان شناس

سفر کرمانشاه

عزیز دوست داشتنی من سلام تعطیلات عید فطر بود و عمو علی چند روز قبل به ما زنگ زد و کلی احساس تنهایی می کرد و اصرار زیاد که ما تعطیلات رو بریم کرمانشاه بنابراین 5 شنبه 26 شب حرکت کردیم و شما اول تو ماشین خوابیدی اما وقتی ما می خواستیم بخوابیم بیدار شدی و اجازه خواب رو به ماندادی .... و روز جمعه ما ساعت 1 رسیدم خونه مادر جون و نرگس جون و سارا و سچهر و آقا منوچهر هم اونجا بودند. اما حرکت جالب تو عصر جمعه چون بابایی خیلی خسته بود و سیهر خواست بابایی رو ماساژ بده و بعد بابایی به پشت خوابید و سپهر داشت بابایی رو ماساژ می داد که تو دستش رو کنار زدی و گفتی :؟ نکن، نکن ، اه نزن ، نزن و بعدش هم بغض کردی و چون موفق نشدی یک دفعه خودت رو انداختی رو ...
5 شهريور 1391
1